ببخشید که منم....

ساخت وبلاگ

تا حالا همه رویاهاتو یکجا باختی؟
من باختم؛

اولش یکم میری تو خودت و با خودت میگی عیب نداره حالا، هنوز که نمردم دوباره همه چیو درست میکنم...
به خودت دلداری میدی، حتی ممکنه چندتا از کارای بزرگی که کردیو مرور کنی، چه میدونم مثلاً پیش خودت بگی وقتی این همه پول از دست دادم و باز تونستم جبران کنم، نمیدونم مگه مادرم مرد باهاش کنار نیومدم؟
اونجام اگه به من بود که خودم زودتر میمردم اون روزو نبینم ولی مگه میشد؟ دَووم نیاوردم؟ نگذشت اون روزا؟
بعدش یواش یواش استخونات درد میگیره، چشمات خیس میشن، چه میدونم فرم عذاداری به خودت میگیری؛
آخرش میدونی چی میشه؟
باز سر میزنی به رویاهات، باز با بغض یه چیزایی رو میگی که دلت نمیخواست هیچوقت هیچکس بدونه ولی میگی، خودتم نمیدونی چرا ولی به زبونش میاری؛
شایدم این یه مدل دفاع از خودت باشه ولی آخرش نیست.
آخرش اونجاست که مینویسی ببین من میدونم تو دیگه نمیخوای باشی ولی ببخشید که منم !
ببخشید یکی دیگه نیستم، ببخشید شبیه اونی که تو رو آروم و قانع میکنه نیستم...
 مثه یه سکانس تلخی بود تو حوض نقاشی،
شهاب حسینی میگفت: سهیل ببخشید

که بابات منم...
بهش میگی ببخشید که منم، نشد یکی دیگه باشم که تو میخواستی...
ببخشید منم و بعد خداحافظ همه چی...

و من به اندازه‌ی تمام باران های
آمده و نیامده‌ی این شهر شلوغ
برای با تو بودن دلم تنگ است 
دوست دارم وبلاگی برای دلنوشته ها...

ما را در سایت وبلاگی برای دلنوشته ها دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mohammadjamshidio بازدید : 106 تاريخ : پنجشنبه 10 شهريور 1401 ساعت: 16:36